روز و شبـــها پیاده رفتـــم تا که بـــه مشهـــد رسیدم یـــه نظــر گنبـــد طلای رضــا رو مشتاقانه دیـدم
چی بگم من که یک تماشا با دل و با جان من چه کرد آتش اندر خانه دل زد با سرو سامان من چه کرد
آمدم تا صحـــن و سرایـــه پر از صفـــا در صفـــا دیـــدم به خدا رضا قسم من هر چه که دیدم رضـا دیدم
مرد و زن حلقه حلقه با هم نشسته و دلخسته بودند دل به حلقه حلقه زلف امام هشتم بسته بودنـد
تا که هستم محو رضـــا خـــراب ومســت پیمونه شم عــاشق کاسه های زرین و کوچک سقـــا خونه
در این شب های پر فیض قدر قسمت شده و ان شاءالله در مشهد مقدس نائب الزیاره هستم. ما رو هم از دعا خیرتون بی نصیب نگذارید.درپناه حق.